نوید کوچولونوید کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

نوید عشق بابا سعید و مامان

دلتنگ یه دونه برادرمم

برادرم ازما 3 ساله که دوره . 3 ساله رفته آلمان. جاش پیش ما خیلی خالیه.امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشه . وقتی بهش گفتم که دایی شدی خیلییییییی خوشحال شد. دایی طاها ,نوید و مامانش دوستت دارن   2روز دیگه هم سالگرد تولدشه. ایشالا 120 ساله بشی  ...
7 آبان 1392

تکمیل شدن سیسمونی و عید قربان

23 مهر 92 بالاخره کمد و دکور و تخت نی نی رو اوردن و نصب کردن .خیلی خوشگل شد.دیگه همه ی وسایلش تکمیل شده .فقط رو تختی و وانش مونده. 24 مهر 92 یادش بخیر .پارسال این موقع مامان و بابام رفته بودن حج و ما درگیر ردیف کردن  اوضاع برای مهمونی ولیمه بودیم.امسال هم که مشغول کارای نی نی مونیم.ای خدااااااااااا دوس دارم هر سالمون اینقدر خوب و شاد بگذره. بابام به رسم حاجی ها گوسفند گرفت و صبح زود قربونی کردیم .خیلی روز خوبی بود .   ...
6 آبان 1392

سیسمونی پسرم

بالاخره سیسمونی تکمیل شد . مامان و بابام کلی زحمت کشیدن و از هیچی دریغ نکردن . ازشون یه دنیا ممنونم.ایشالا همیشه سایه شون بالای سرم باشه.     ...
6 آبان 1392

عید غدیر امسال

2 آبان 92 عید غدیر امسال همزمان شد با سالگرد تولد سعید عزیزم .واسه همین تصمیم داشتم که جشن سیسمونی و تولد سعید رو تو اینروز بگیرم.یه هفته پر مشغله داشتم .تکمیل سیسمونی و تمیز کردن خونه و اماده شدن برای جشن. بالاخره جشنمو برگزار کردم . همه چی خوب و عالی بود.برای مهمونا عصرونه تدارک دیدم.منوی جشنم اینا بود:الویه - آش-سالاد ماکارانی-کشک بادمجون -یه نوع خوراک با خمیر یوفکا - ژله. مامانم خیلییییییییییی زحمت کشید برای جشن.البته خواهرام و خواهر سعید هم خیلی کمک کردن .   یکی دوبار رقصیدم که بعدش دیگه مامانم نذاشت گفت چشم میزننت برای تولد سعید هم یه کیک سفارش داده بودم .اسم پسرمونم روش نوشتم.خواهرها و مامان...
6 آبان 1392

سونوی 30 هفتگی

سه شنبه 30 مهر 92 امروز وقت سونو داشتم بعد 18 هفته قرار بود پسرمو ببینم.با سعید رفتیم مطب و بعد یه ساعت نوبتمون شد.پسرمو دیدم تو مونیتور .چقدر بزرگ شده بود.وزن 1700 شده بود.وضعیتش سفالیک شده .دهنشم بازو بسته میکرد.دلم غش رفت وقتی این حالتشو دیدم .خدارو شکر که همه چی نرمال بود اینم یه تصویر نیم رخ از پسرم ...
6 آبان 1392

یه هفته ی پر مشغله

تصمیم گرفتم که اگه خدا کمکم کنه و بتونم سیسمونی و اتاق پسرم و کامل کنم یه جشن کوچولو روز عید غدیر که امسال با سالگرد تولد سعید هم همزمان شده بگیرم.یه تیر و دو نشون. سرم خیلی شلوغه .تکمیل سیسمونی و تمیز کردن خونه و از این کارا .ولی هر جوریه باید تا هفته بعد تموم کنم کارامو. خریدام تکمیل شده باید چیدمان کنم تا کم و کسریاش در بیاد.دوست دارم زودتر اتاقش اماده بشه.  ...
18 مهر 1392

اخرین مسافرت امسالم

پنج شنبه هفته پیش یعنی 10 مهر رفتیم زنجان ,شهر پدری من و سعید.همه با رفتنمون مخالف بودن مخصوصا مامانم.میگفت خطر داره ولی رفتیم.4 روز اونجا بودیم .دیداری تازه کردیم با مادر شوهر و خواهر شوهر و برادر شوهرو خانوادش. برای پسرمم هم خرید کردم .سوغات اصل زنجان .چارق و دیگ مسی.چافو هم دوست داشتم بخرم ولی گفتم بد اموزی میشه براش ...
18 مهر 1392