خبر دار شدن مامانم اینا و مامانش اینا
بعد اولین سونو تصمیم گرفیتم تا از سلامتی کاملش مطمین نشدم به کسی چیزی نگیم.یعنی تا زمان انجام سونوی nt.تو این مدت وقتی کسی ازم میپرسید چاق شدی میگفتم اره دیگه یه مدته رژیم نمیگیرم. جالب اینجاس که من با مادرم اینا تو یه ساختمون زندگی میکنیم .به اونها هم نگقتم . بعد سونو سعید گفت هر کی دیگه پرسید راستشو بگو .خدارو شکر نی نی سالم سالم بود . یه روز با خواهرم رفتیم بازار رضا .خرید کردیم و برگشتیم .من مانتوم ودراوردم.شکمم تحت فشار دکمه های شلوار بود .مامانم گفت :نفخ داری پاشو برو دستشویی.من و میگی مرده بودم از خنده.برگشتم گفتم :نفخ نیست.مهمون داره.چشمای مامان و خواهرام قشنگ گرد شد.شوکه شدن همشون.بهشون گفتم الان 12 هفته اس.مامان...
نویسنده :
نسیم
0:22